مولای ما
ما را به جبر هم که شده سر به راه کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
مجنون شدم که راهی صحــرا کنی مرا
گاهی غبــار جاده ی لیلا ، کنی مرا
.
کوچکـــــ همیشه دور ز لطف بزرگـــ نیست
قطره شدم که راهی دریـــا کنی مرا
.
پیش طبیبـــــ آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیستـــــــ مداوا کنی مرا
.
من آمدم که این گره ها وا شود همیـن!
اصلا بنا نبود ز سرتـــــــ وا کنی مرا
.
حالا که فکـــــر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیـــا کنی مرا
باید وسط هفته بیایی آقا
دیریست که جمعه های ما تعطیل است
تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 95/4/23 | 9:42 عصر | نویسنده : هدیه یوسفی | نظرات ()